1-                       

 

یکی پر طمـــــع پیش خوارزمشـــاه               شنیـــــدم که شد بــــامدادی پگــــاهچودیدش، بخدمت دوتاگشت وراست                 دگـــــر ، روی بر خاک مالید و خاستپسر گفتش ای بابک نــــام جـــــو               یکـــــی مشکـــــلت می بپــرسم بــــگـونگفتی که قبله است سوی حجاز ؟              چـــــرا کردی امروز زین سو نمــاز ؟مبـــر طاعت نفس شهوت پـــرست              که هــــر ســاعتش قبله ی دیگـــراستمبـــر ای بـــرادر بفرمـــانش دست               که هرکس که فرمان نبردش برستطــمـــع آبــــــروی تـــــوقـّــر بــــریخت               برای دو جـــــو ، دامنی دّر بـــریخت    بوستان سعدی باب ششم در قناعت +++++++++++++++++++++++++++++++++++++  
                  
بسم الله الرحمن الرحیم از : ع – مـهـارلـوئـیاین معلم ریاضی بنا بر رسم هم ولایتی بودن با حافظ شیرازی و آشنائی و مأنوس بودن با اشعار این شاعر بزرگ از دوران کودکی و برداشتهائی که از همان زمانها از این اشعار در ذهنم نقش بسـته ـ که البته ممکن است عامیانه و غیر اصولی باشد ـ بر آن شدم که دست به قلم برده و برداشتهای خود را در مورد سه بیت از ابیات حافظ بیان کنم . امیدوارم بزرگان ادبیات ، این جسارت را بر من ببخشایند. ازاتفاق دو بیت از این سه بیت ازیک غزل می باشد: معاشران گره از زلف یار باز کنید         شبی خوشست بدین قصه اش دراز کنید حضور مجلس انس است و دوستان جمعند         واِن یُکاد بـخـوانید و در فـراز کنید چند سال پیش ( حدوداً  15  سال پیش) در جلسه حافظ خوانی که در منزل یکی از دوستان بر قرار شده بود حضور پیدا کرده بودم . بحث و تفسیر به بیت دوم از دو بیت بالا رسیده بود . و سخنران دانشمند  می گفتند که کلمه فراز معانی مختلفی دارد از جمله دو معنی متضاد بستن و باز کردن وسپس بحث در مورد اینکه در اینجا هر دومعنی صدق پیدا می کند و این بیت با هر دو معنی کلمه فراز معنی دارد . با معنی بستن . یعنی و اِن یُکـــــاد   بخوانید و در را ببندید تا این جمع دوستانه و مأنوس از چشم زخم حسودان در امان باشند . و با معنی باز کردن یعنی دعای چشم زخم را بخوانید تا از چشم زخم حسودان در امان شویم و سپس در را باز کنید تا همه ، این مجلس انس را با چشم خود ببینند و لابد از حسادت چشمشان در آید .منِ بنده خدا با سابقه ی ذهنی که در مورد این بیت داشتم اجازه گرفته و گفتم : « ما در شیراز وقتی دعا می کنیم به بالا فوت می کنیم آیا ممکن است در اینجا هم جناب حافظ نظرش این باشدکه با برپائی این مجلس انس و حضور دوستان ، بیائید و دعای چشم زخم را خوانده و به بالا ( یکی دیگر از معانی فراز ) فوت کنید؟ ( در فراز کردن یعنی به به بالا فرستادن ) ولی با گفتن این حرف بعضی ادیبان محترم حاضر در جلسه نگاهی به من کرده ، ـ نگاه عاقل اندر سفیه ـ و لبخندی زده و گفتند : « فکر می کنیدحافظ هم مثل شما به این سادگی اطرافش را می نگریسته » و من ماندم و سکوت . البته بعدا شنیدم یکی از دبیران خوب شهر ، همین برداشت از کلمه فراز را در این بیت  داشته و در کلاس ابراز داشته اند . شما چه فکر می کنید .و اما بیت اول : تا به حال در هر مجلس حافظ خوانی که بوده ام و هر کتابی را که خوانده ام  ـ که البته بر آن زیاد تکیه نمی کنم . چون خیلی از کتابها را نخوانده ام ـ وقتی به این غزل و بخصوص اولین بیت آن رسیده اند ، شاید با توجه به بقیه غزل ، بیت را در وصف شب مورد نظر  دانسته اند و سپس در مورد بلندتر کردن این شب خوش ، آن هم بوسیله قصه ( در بعضی نسخه ها )  و یا وصله (در نسخه های دیگر ) بحث کرده اند که همگی معترفند قصه شب را کوتاه می کند نه بلند ، و وصله هم کلمه خوش آهنگی نیست که حافظ از آن استفاده کند و در هیچ جای دیگر دیوان از این کلمه استفاده نشده است . علاوه بر این ، هیچکدام از این دو کلمه به باز کردن زلف یار بستگی ندارد . برداشت من از خیلی وقتها پیش بر این بوده است ـ ولی تا بحال جرأت ابرازش را نداشته ام ـ که این بیت در وصف گیسوی یار است و جناب حافظ بسیار خوش سلیقه  می فرماید : ای کسانی که معاشر و همصحبت و همنشین یار هستید ، بیائید و گره ها و بافته های موی او را باز کنید تا زلفش که چون شب تیره و پر رمز و راز ، زیبا و جان فزا و خوش است ،  بدین وسیله ( یعنی به وسیله بازکردن گره و بافته ) درازتر و طولانی تر شود .و اینجامی ماند که قضیه  قصه و وصله چه می شود؟ پاسخ را با یک سوال همراه می کنم . آیا نمی شود حدس زد که این کلمه نه قصه بوده و نه وصله  بلکه وسیله بوده که به ضرورت شعری وسله نوشته شده و ناسخین به خیال اینکه جناب حافظ املایش خوب نبوده و منظورش از وسله همان وصله بوده ، آن را تصحیح فرموده و ناسخین دیگر که وصله را وصله ناجوری در اشعار حافظ دانسته و آن را در خور مقام شعری آن شاعر بزرگ نمی دانستند کلمه قصه را به جای آن قرار داده اند و این گرفتاری را برای اهل ادب ایجاد نموده اند لطفاً لبخند نزنید . کمی فکر کنید !و اما بیت سوم که حافظ را تا پای ارتداد وبی دینی کشانده و باعث تهمتها به او گردیده است بیت معروف :پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت               آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باداز غزلی به مطلع :صوفی ارباده به اندازه خورد نوشش باد              ورنه اندیشه ی این کار فراموشش بادمی باشد که غزلی است در وصف معشوق و زیبائیها و خوبیهای یار و می شود گفت که سخن پیر را هم که خطا بر قلم صنع نرفته ، شاهد کلام همین کامل  بودن محبوب آورده است . و بنا بر این نمی باید در نظر پیر شک کند و آن را همراه با اغماض و چشم پوشی بداند . علاوه بر  این، جناب حافظ با همه بد گوئیهائی که در مورد صوفی و زاهد و واعظ و غیره و غیره دارد هیچگاه در مورد پیر بدگوئی نکرده و احترام خاصی برای پیران روزگار و پیران طریقت قائل است . و در اینجا هم آفرین می فرستد بر نظر پاک پیر .آیا فکر می کنید که با آوردن کلمه خطا پوش به آن معنی که در اذهان است جناب حافظ پیرش را به استهزاء کشیده و یا پیرش را به غیر منطقی بودن و خطا پوشیدن متهم کرده و به این وسیله بی اعتقادی خود را نسبت به نظر صائب پیرش ابراز داشته است ؟ هیچکدام اینها درخور مقام او نیست مگر که بعضی ها  بخواهند حافظ را آنقدر پائین بیاورند که در حد خودشان قرار گیرد .مشکل فقط بر سر کلمه خطاپوش است که        می گویند جنـــاب حافظ پیـــرش را به اغمــاض و چشـــم پوشی از خطــای صــنــع در امــر کُـنْ و ایجــاد   صنع دانسته ، و این نشانه بی اعتقادی او به امر خداوند است . در صورتیکه به نظر می رسد حافظ با قاطعیت تمام نظر پیرش را در مورد خطا نرفتن بر قلم صنع پذیرفته و با شادمانی می گوید آفرین بر نظر پاک این پیر باد که از خطا مصون است و در پوششی از اعتقاد قرار دارد که خطا به هیچ وجه نمی تواند در آن رسوخ کند و او را به بیهوده گوئی وا دارد . و آنچه گفته عین واقعیت است . درود خدا بر تو حافظ که همه چیز را در عین صواب می بینی . به نادرستی ها می ستیزی و پاکیها و عواطف خوب انسانی را   می ستائی .معلم بلاگ
دسته ها :
دوشنبه بیست و یکم 5 1387
X